این یک نقد تاریخی یا تطبیقی یا تاریخی ـ تطبیقی نیست !

چنگال داستان پسری است كه خواهرش را می كشد همان طور كه پدرش ، زنش يعنی مادر احمد راوی داستان را، چنگال قصه ی آرزومندی دختری برای فرار از دست مادر زنی است كه كتك می زند و ازدواجش با عباس و رفتن آن ها به النگه كه سرزمين رويايی اوست

اما اين ظاهر قضيه است در حقيقت اين داستان ، داستان تاريخ قاجار و آن چه بر اين سرزمين گذشته است دليل های ما برای اثبات موضوع از اين قرار است

نام شخصيت های داستان نام پادشاهان قاجار و رجال وزنان آن دوره است

سيد احمد ، احمد شاه قاجار آخرين شاه سلسله ی قاجار و بهترين شخص برای روايت تاريخ اين سلسله

عباس ( داماد ) ، عباس ميرزا نايب السلطنه است كه فرمانده ی سپاه ايران در مقابل روسيه بود در جنگ های بين دولت ايران وروسيه

تاجی ( دختر همسايه ) تاج السلطنه دختر ناصرالدين شاه قاجار از زنان روشنفكر دوره ی خود بوده است

زاويه ديدمان را از جای ديگر به اين داستان می اندازيم فرويد در تعبير خواب خود مبحثی دارد كه به اعداد و ارقام در رويا می پردازد آن جا می گويد كه در رويا گاهی پول شمردن نمادي از سال ، ماه و روز است به عبارتی در داستان دقت كنيم : " مگر نگفتی كه عباس می گويد با يازده هزار و شش تومان می شود يك گاو خريد " ص 100 سه قطره خون

خوب اگر اين رقم را به سال تبديل كنيم می شود 1160 هجری قمری كه مصادف می شود با وفات نادر شاه افشار كه در حقيقت با مرگ نادر پايه های آمدن آقا محمد خان قاجار اين گاو خريداری شده پايه گذاری می شود

در اين داستان عباس لقب النگه دارد النگه از توابع لار است در شمال كشور همان طور كه گفتم او سردار ايران در مقابل لشگر روسيه بود در شمال كشور كه عباس النگه ی اشاره به اين موضوع دارد

لازم به ذكر است كه يكی از شيوه های روايت هدايت در هم آميختگی چند شخصيت در يك شخصيت است احمد شاه جايی از زبان خود، جايی از زبان محمد شاه ، جايی از زبان ناصرالدين شاه ، جايی از زبان فتحعلی شاه حرف می زند

به عنوان مثال به اين گزاره ها دقت كنيم : " سيد جعفر پدرشان كارش معركه گرفتن در مسجد شاه بود مردم بيكار را دور خودش جمع كرده برايشان به طور سوال و جواب مسائل فقهی و تكليفی را بدون پرده و رو دربايستی تشريح می كرد " ص 101 سه قطره خون ، فتحعلی شاه مسجد شاه را می سازد در توجه ويژه فتحعلی شاه به علما همين بس که به هنگام تاجگذاری نزد اعلم مراجع شيعه، شيخ جعفر کاشف الغطا رفت و او شاه قاجار را "نايب" خويش قرار داد كاشف الغطا هم آن سيد جعفر است داستان ماست كه البته در مقدمه كشف الغطا فتحعلی شاه را مدح كرده است

احمد پادردی دارد كه از پدرش به ارث رسيده است بايد بگويم كه از شاهان قاجار محمد شاه از نقرس ( بيماری مربوط به پا ) میميرد و ناصرالدين شاه به آن دچار می شود درحقيقت با اين كليد مشخص می شود كه احمد شاه اين بار می خواهد راوی داستان و اتفاقی كه در زمان پادشاهی اين دو افتاده باشد اما اين داستان كليد ديگری هم دارد به عبارت‍ی ديگر از اين داستان توجه كنيم :" سيد احمد شبيه و نمونه ی پدرش بود حتی نشان مرض خطر ناك او در احمد آشكار شده بود " اين بيماری خطرناك جنونی است كه باعث كشتن زن می شود يعنی در پدر، مادر احمد و در احمد خواهرش اين زن به نمادی از ايران ـ ايران خانم ـ است كشور ايران كه با جنون اين دو پادشاه قسمت های از ايران كشته می شوند يعنی جدا می شوند

در زمان محمد شاه پس از قتل قائم مقام، محمد شاه معلم سابق خود حاج ميرزا آقاسی را به صدارت منصوب کرد. در دوران صدارت او محمد شاه به تحريک روس ها به هرات لشکر کشی کرد ولی به علت مخالفت شديد انگليسی ها در اين جنگ شکست خورد

لشکر کشی برای فتح هرات و تسلط بر افغانستان يکی از مهمترين وقايع دوران سلطنت سومين پادشاه قاجار است که پيامدهای ناگواری برای ايران و ايرانيان به بار آورد و رسوايی شکست در اين جنگ و گردن نهادن به شرايط خفت بار انگليسی ها که راه مداخل هاری بعدی آنان را در ايران هموار ساخت ميراثی بود که محمد شاه و صدر اعظمش برای جانشينان خود بر جای گذاشتند

و افغانستان در معاهده ی هرات در زمان پادشاهی ناصرالدين شاه جدا می شود و نام داستان چنگال است شايد اشاره به چنگال خونين استثمارگر پير انگليس دارد

گزارش تخلف
بعدی